1- مشکلها را بپذیرید:
شرکت کنندگان در مسابقههای دوبامانع ، تمام فکرشان این است که چگونه از مانعها حین مسابقه عبورکنند. آنان مانعها را به عنوان جزئی از جریان مسابقه پذیرفتهاند. زندگی، یک مسابقهی دوی بامانع است و مانعها و مشکلها، جزء تفکیکناپذیر زندگی هستند. اینجا بهشت نیست بلکه سیارهای است که زندگی در آن، سرشار از شرایط و موقعیتهای دشواری میباشد که آرامش و امنیتمان را به چالش میطلبند. صحبت از ساختن زندگی ایدهآل است اما زندگی ایدهآل، زندگی بدون مسائل بغرنج و بحرانها نیست بلکه حاصل مبارزهی دلیرانه با مشکلها و بحرانها و حل موفقیتآمیز آنهاست.
زندگی ایدهآل، زندگی بدون مسائل بغرنج و بحرانها نیست بلکه حاصل مبارزهی دلیرانه با مشکلها و بحرانها و حل موفقیتآمیز آنهاست.
2- مشکلها ، پیامها هستند:
هیچچیز مانند مشکلها، انسان را با خودش آشنا نمیسازد. سختیهای زندگی، مانند آیینهایست که در آن میتوانیم نقاط ضعف و قوت خود را ببینیم. اگر شرایط دشوار و اتفاقهای ناگوار، ما را به هراس میاندازند ، تاب و توانمان را از ما میگیرند و رفتارمان را با دیگران، تحتتاثیر قرار میدهند ، باید بپذیریم که هنوز آنطور که باید و شاید ، به رشد مطلوب نرسیدهایم و دارای ضعفهایی هستیم که باید بر طرف شوند.
مشکلهای زندگی، ناشی از بدبیاری و اقبال نامساعد نیست بلکه آنها در زندگی ما حضور دارند تا از طریق فائق آمدن بر آنها، به درجههای بالاتری از کمال برسیم. با حل هر مشکل، شما به قدرتی بزرگ تر از آن مساله دست مییابید.
اگر میخواهید بدانید که چقدر بزرگ هستید و تا چه اندازه پیشرفت کردهاید ، به مسائل و مشکلهای زندگی خود بیندیشید. نگاه کنید چه حوادثی شما را میآزارد. چه شرایطی آرامش شما را تهدید میکند؟ چه اتفاقهایی شما را عصبانی، ناراحت و خشمگین میکند؟ اگر کسی با کارها و گفتارش، خشمگینتان میکند ، به جای مقصر شمردن او ، به این فکر کنید که چرا چنین شرایطی، به راحتی روحیهتان را خراب میکند؟ همیشه به یاد داشته باشید که:
اوضاع و شرایط، زندگی انسان را نمیسازد بلکه نقاط ضعف و قوت او را آشکار میسازد.
اگر چه دنیا پر از رنج است، پر از راههای غلبه بر آن رنجها نیز هست. خداوند هرگز مسالهای را بزرگتر از توانایی و قدرتتان، پیش روی شما نمیگذارد. همیشه با این باور با مسائل و موقعیتهای مختلف زندگی رو به رو شوید که از آنها بزرگترید. به طور حتم، راهی هست، کافیست ناامید و نگران نشوید و آرامش خود را از دست ندهید ، راه حل به زودی آشکار خواهد شد.
هر یک از نکات زیر می تواند زندگی زناشویی را به بن بست بکشاند:
۱) تعهد بیش از اندازه
تعهد بیش از اندازه و خستگی جسمی و روحی؛ این مشکل در زوج های جوانی که در مدرسه یا دانشگاه تحصیل می کنند یا تازه در جایی استخدام شده اند بیشتر به چشم می خورد. حتی الامکان سعی کنید اوایل ازدواج به دانشگاه بروید، کار تمام وقت داشته باشید، صاحب فرزندی شوید، خانه بسازید یا کار و کاسبی جدیدی راه بیندازید. این کارها مشکلات و سختی های زیادی به همراه دارد و بسیاری از زوج های جوانی که با این مشکلات روبه رو می شوند، پس از آن که ازدواجشان با شکست مواجه می شود با تعجب از خود می پرسند:«چرا چنین اتفاقی افتاد؟» مسئولیت و مشغله ی زیاد باعث می شود که زن و شوهر فرصت کمی برای همدیگر داشته باشند و بنابراین فاصله ی آنها روز به روز افزایش می یابد و زمانی می رسد که برای هم مثل دو غریبه هستند، پس سعی کنید در اوایل ازدواج ، برای خود، کار و دردسر نتراشید و وقت بیشتری را با هم بگذرانید تا همدیگر را بیشتر بشناسید.
۲ ) صورت حساب های بالا
صورت حساب های بالا و بحث بر سر نحوه ی خرج کردن پول؛ اجناس مصرفی خود را با پول نقد خریداری کنید، در غیر این صورت آنها را به صورت قسطی نخرید. تمام پولتان را برای خرید خانه یا اتومبیل که استطاعت خرید آن را دارید خرج نکنید. همیشه مقداری از پولتان را برای روز مبادا پس انداز کنید و با آن به سفرهای کوتاه بروید و اگر صاحب فرزندی هستید، آن را برای مواقع ضروری کنار بگذارید. سعی کنید درآمدتان را عاقلانه و درست خرج کنید.
۳) خودپسندی
در جهان دو گروه از مردم وجود دارند، افراد بخشنده و افراد گیرنده. ازدواج دو نفر بخشنده می تواند یک مسئله ی رضایت بخش و خوشایند برای هر دو طرف باشد، بین دو نفر بخشنده و گیرنده همیشه اصطکاک وجود دارد، اما دو نفر گیرنده در عرض شش هفته زندگی مشترک، به جان هم می افتند و دمار از زندگی هم درمی آورند. خودپسندی و خودخواهی، ازدواج را به ورطه نابودی می کشاند.
۴) دخالت والدین
اگر زن یا شوهر به طور کامل از والدینشان جدا نشوند، احتمال بروز مشکل در زندگی زناشویی آنها وجود خواهد داشت. بعضی از والدین دوست ندارند فرزندشان پس از ازدواج از آنها دور شود و ترجیح می دهند که در کنارشان زندگی کند. آنها به این مسئله توجه ندارند که در این صورت ممکن است باعث به وجود آوردن مشکل در زندگی مشترک فرزندشان شوند.
۵) توقعات زیاد و بی جا
بسیاری از زوجین انتظار دارند که پس از ازدواج وارد یک سرزمین پر از شادی و خوشبختی شوند. آنها همیشه رویای قصر پریان را در سر می پرورانند، غافل از این که گاهی اوقات در زندگی زناشویی مشکلاتی پیش می آید که عرصه زندگی آنها را تنگ می کند.
۶) بحث و جدل
سخن ما با کسانی است که فضای خانه را با بحث و دعواهای خود مسموم می کنند و باعث رنجش و نگرانی طرف مقابل خود می شوند و او را از ادامه ی زندگی مشترک دلسرد می کنند. بدبینی و حسادت ، یکی از علل ایجاد جر و بحث زوجین است و خودبینی عامل دیگری است که باعث آزار رساندن به طرف مقابل می شود.
۷) اعتیاد
اعتیاد نه تنها باعث از هم پاشیدن زندگی مشترک می شود بلکه فرد را نیز از بین می برد. همیشه از مواد مخدر و مشروبات الکلی دوری کنید.
۸) خیانت و بی وفایی نسبت به همسر
ازدواج ، پیمان و تعهد بین دو نفر است و آنها را متعهد می سازد که تا آخر عمر به هم وفادار بمانند و در غم و شادی های زندگی، شریک یکدیگر باشند. متأسفانه بعضی از همسران به این تعهد پایدار نمی مانند و پس از مدتی از جاده درستی منحرف می شوند و به همسرشان خیانت می کنند و با این کار کتاب زندگی مشترکشان را برای همیشه می بندند.
۹) شکست در کار و تجارت
این مسئله به خصوص در مردان بسیار به چشم می خورد. اضطراب و نگرانی که به دنبال این شکست ایجاد می شود، باعث آشفته کردن کانون خانواده می شود.
۱۰) موفقیت در تجارت و کسب و کار
شاید خطر موفق شدن در تجارت یا به اصطلاح یک شبه پولدارشدن بیشتر از شکست در تجارت باشد. گاهی اوقات، ثروت یکباره ای که به طرف خانواده ها سرازیر می شود باعث دور شدن آنها از یکدیگر و منجر به مرگ زندگی مشترک می شود.
۱۱) ازدواج در سنین پایین
آمار طلاق در بین دخترانی که در سنین ۱۷- ۱۴ سالگی ازدواج می کنند دو برابر بیشتر از دخترانی است که در سنین ۱۹-۱۸ سالگی ازدواج می کنند و نیز کسانی که در سنین ۱۹- ۱۸ سالگی ازدواج می کنند، ۷۵ برابر بیشتر از کسانی که در سنین ۲۰ سالگی پیمان زناشویی می بندند به دادگاه های طلاق قدم می گذارند. این آمار نشان می دهد که فشار ناشی از اضطراب و هیجان های دوران نوجوانی با مشکلات زندگی مشترک در هم می آمیزد و خیلی زود زن و شوهر را به پای میز طلاق می کشاند.
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است. مرد به طرف آنها میدود و با سگ درگیر می شود. سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.
پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید: تویک قهرمانی! فردا در روزنامه ها می نویسند : ' یک نیویورکی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات داد '!
آن مرد میگوید: «اما من نیویورکی نیستم»
پلیس در جواب میگوید: «پس روزنامه های صبح مینویسند ' آمریکایی شجاع، جان دختر بچهای را نجات داد'
آن مرد دوباره میگوید: « اما من آمریکایی نیستم»
-«خوب، پس تو اهل کجا هستی؟»
«من ایرانی هستم!»
*
فردای آن روز روزنامهها اینگونه نوشتند:
«یک تندروی مسلمان، سگ بی گناه را کشت»!