بطور کلی انسان خوب دارای این صفات است:
1-
خردمندی: هیچ صفتی برای مرد و زن بالاتر از خردمندی نیست کسی که
از خرد برخوردار است می داند که چگونه باید زندگی کند. هرگز زیان نمی بیند و به راه
کژ نمی افتد، خرد، گوهر زندگی است، چون آن را یافتی رستگاری این جهان و آن جهان با
تست.
2-فرهنگ: پس از خرد فرهنگ میآید. در واقع این دو به هم وابستهاند.
خردمند به فرهنگ روی می برد، و با فرهنگ از خرد نصیب می یابد. خاصیت فرهنگ آن است
که به ما راه و رسم زندگی می آموزد و انسانیت ما را می شکفاند. فرهنگ اکتسابی است،
هر چند برای دست یافتن به آن، آمادگی ذاتی لازم است.
مرد با فرهنگ از اعتدال و
آهستگی و رفتار برخوردار است. خوبی هر چیز در آن است که به اندازه باشد
3- صلح طلبی: با اینحال مرد خوب کسی است که صلح طلب باشد. تنها در یک مورد جنگ رواست، و آن جنگ بر ضد بدی است.
4- بی آزاری: انسان خوب به کسی آزار نمیرساند. مصراع معروف «میازار موری که دانه کش است»،
بی آزاری جنبهٔ خودداری دارد، جنبه مثبت آن خدمتگزاری است، و همه مردان خوب سعی داشته اند که خدمتگزار مردم باشند.
5- نام نیک: این درست نیست که انسان به هر قیمتی شد زندگی کند، باید با نیکنامی و سربلندی عمر بسر برد.
در واقع معنای زندگی در نام و ننگ خلاصه می شود. اقوام یا اشخاصی که به خواری میافتند، برای آنست که استعداد پرهیز از ننگ را از دست دادهاند. در آنها هر چه هست ارضاء حس و غریزه است و از معنای زندگی خبری نیست.
هر جا شرافت شخص در معرض خطر قرار گرفت، چه موضوع کوچک باشد و چه بزرگ، حتی بقیمت جان باید مقاومت کرد. با آنکه مرگ بدترین است باز هم بر زندگی ننگ آلود ترجیح دارد.