از امشب
خوابهایم برای تو
از این پس
باچشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب نگاههای آشنا می آید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راههای پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید
از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدوه هر روز که صبح را
از پنجره به عصر می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خوابهایم را خواهی دید
سلام
عبارت تربیت یعنی که خود را ساختن ، منو آورد اینجا !
به نظر حقیر تربیتی که باعث بشه انسان با ساختن خودش یه بت بزرگتری رو تراشیده باشه ، تربیت نیست .
تربیت به نظر حقیر یعنی از خود و منیت فاصله گرفتن .
البته بنده مطمئن هستم منظور حضرتعالی هم اینی نیست که بنده اشاره کردم .
خواستم بهانه ای بشه برای یه دیالوگ .
انسان هرگاه تونست از خودش و هوای نفس خودش فاصله بگیره ، او شده .
مشکل سر همین کلمه منه که مشکل سازه ، همین .
پیروز و سربلند باشید .
ممنون دوست خوبم
از خدا می طلبم صحبت روشن راهی
برای هم دعا کنیم
دست عشق از دامن دل دور باد !
می توان آیا به دل دستور داد ؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد ؟
موج را آیا توان فرمود : ایست !
باد را فرمود : باید ایستاد ؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کفِ مستی نمی بایست داد
عابد | دستور زبان عشق ( قیصر امین پور)
یه کاری کن که می تونی
یه خونه شو تو ویرونی
از این بیشتر نپرس از عشق
نمی دونم ، نمی دونی
تو این تقویم دلمرده
کسی اشکاشو نشمرده
کجا دیدی که تنهایی
غماشو با خودش برده
یه کاری کن از این بیشتر
نیفتم تو غم آخر
نذار شمع حضور من
یه شعله شه تو خاکستر
نگو دوره ، نگو دیره
نگو این قصه دلگیره
یه عمری رفته از دستم
نیای عشق تو می میره
یه کاری کن که می تونی
یه خونه شو تو ویرونی
از این بیشتر نپرس از عشق
نمی دونم ، نمی دونی
تو این تقویم دلمرده
کسی اشکاشو نشمرده
کجا دیدی که تنهایی
غماشو با خودش برده