آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
سلام
شب پیری مزن به ما شانه
دختر غوره مست دیوانه
گفته اندم بگویمت روزی
تو چو ما می شوی ولی مانه
ما که دستانمان به هم چسبید
بس دعا کرده ایم رندانه
بس نمودیم مشت تا گردد
جام پیر شکسته پیمانه
شانه های تو سهممان گردید
وای بر حال تو به پیرانه
سلام وبلاگ بسیار خوبی داری
مایلی واسه تبادل لینک؟
ممنون لطف دارین در خدمتم
سلام.امیدوارم موفق باشی